مقدمه
آموزش و پرورش به عنوان نهادی مهم در توسعه جوامع و به عنوان وسیله ای برای انتقال ارزش های حاکمان سیاسی، دارای اهمیت می باشد.
دولت ها به تناسب نوع فلسفه حاکم بر حکمرانی ، نگاه های مدیریتی یا کنترلی، متمرکز یا غیرمتمرکز دارند که هر کدام از اینها تبعات خاص خود را دارد و به تناسب آنها از روش های مختلفی استفاده می کنند. به عنوان مثال انتخاب و گزینش معلمان و مدیران مدارس، تامین منابع مالی، تدوین و توزیع کتب درسی، نوع تکنولوژی مورد استفاده و … تابعی از نوع نگرش مدیریتی یا کنترلی و نگرش مدیریتی متمرکز یا غیرمتمرکز می باشد.
آنچه در این نوشتار قصد پرداختن به آن داریم ، اقتصاد آموزش و پرورش است
بحث
آموزش و پرورش ایران بنا به دلایلی، متمرکز و کنترلی بوده و به همین دلیل حداقل در نیم قرن اخیر، مشکلات کلان یکسانی داشته است.مشکلات کلان دهه های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ و اکنون تقریبا یکسان است. آنچه که امروز این مشکلات را برجسته تر می نمایاند به چند دلیل است:
اول، دنیای امروز در حال گذار از دوران علمی به فراعلمی است
دوم: به خاطر توسعه فضای مجازی و سرعت بالای انتقال اطلاعات، قدرت مقایسه در مردم افزایش یافته و آموزش و پرورش کشور خود را با کشورهای توسعه یافته مقایسه کرده و احساس ناکارآمدی به آنها دست می دهد
سوم: فرایند جهانی به سمت آموزش مهارت های زندگی و کسب و کار است. چون دنیا به درستی به این نتیجه رسیده است که در صورت عدم توجه به مهارت های مورد اشاره، با رشد جمعیت فارغ التحصیلان بیکار مواجه خواهد شد که عوارض ناگوار اجتماعی را به همراه خواهد داشت.
آنچه در وضعیت فعلی، اموزش و پرورش ایران را در تنگنای شدید قرار داده، در ظاهر مشکلات اقتصادی است و این مسایل تا حد تنش های بالا و بهره برداری های سیاسی پیش می رود.
منتقدان ، معتقدند دولت توجه لازم را به بودجه و اقتصاد آموزش و پرورش ندارد و در عوض، دولتمردان در سازمان های مربوطه معتقدند حداکثر توان خود را به کار می گیرند اما آموزش و پرورش بهره وری لازم را ندارد
از سوی دیگر، موضوع ، زمانی پیچیده می شود که در افکار عمومی هر وقت صحبت از اقتصاد و آموزش و پرورش می شود ، اذهان به سمت خصوصی سازی و تجاری شدن مدارس می رود
اقتصاد: مفهوم و موضوع
به زبان ساده، علم اقتصاد، علم شناسایی و تخصیص منابع کمیاب است.به عبارتی، مهم ترین موضوع علم اقتصاد، كميابي است.مفهوم مخالف ان است که اگر بشر دچار کمبود منابع نبود، علم اقتصاد به وجود نمی آمد، چون اساسانیازی به آن نداشت.
اما چرا کمیابی به وجود می آید؟ دلیل اصلی ان عدم توازن میان خواسته های نامحدود انسان و کمبود منابع از سوی دیگر است. به عنوان مثال منابع نفت و گاز محدود است اما خواسته های انسان برای انرژی به طرز عجیبی در حال افزایش است. یا در آموزش و پرورش، بنا به دلایل متعدد نیاز به بودجه و اعتبارات دائما در حال افزایش است اما منابع درآمدی دولت، محدود و مشخص است.
بنابراین برای توسعه باید به فکر بعد اقتصادی آن به صورت جدی بود و توسعه اقتصادی از دغدغه های اصلی همه دولت ها می باشد.
آموزش و پرورش نیز، از این قاعده مستثنی نبوده و رابطه طرفینی با اقتصاد دارد. از سویی آموزش و پرورش ،برای ادامه حیات و کیفی سازی آموزش ، نیاز به بودجه و اعتبارات دارد و از سوی دیگر، دولت برای توسعه اقتصادی نیاز به نیروی با کیفیت و با دانش دارد تا ارزش آفرینی اقتصادی نموده و با روش های نوآورانه ، باعث توسعه اقتصادی گردد
از سویی، باید این امر مورد پذیرش قرار گیرد که هر آنچه قرار است در نظام تعلیم و تربیت اتفاق بیفتد ، صرفا در مدارس توانمند خواهد بود. کشوری که مدارس، مدیر و معلم باکیفیتی نداشته باشد، امکان رشد و نوآوری نخواهد داشت. در اینجا قصد ندارم تا وضعیت موجود را به نقد بکشم بلکه هدف آن است تا بگویم بایستی علم اقتصاد را وارد مدارس نمود و مدیران را به دانش اقتصادی مجهز نمود.
به طور شفاف، هدف از این پیشنهاد این است تا مدیران مدارس ،کمیابی را اصل بدانند،منابع را بشناسند، مدیریت بهینه منابع کنند و از روش های نوآورانه اقتصادی استفاده کنند. این موضوع، به هیچ وجه به معنای غلبه نگرش اقتصادی بر نگاه تعلیم و تربیتی نیست بلکه تکمیل و رشد نگرش مدیریتی بوده و در صورت تلفیق صحیح، باعث افزایش کیفیت آموزشی و فرهنگی مدارس خواهد شد
البته واضح است برای دستیابی به این وضعیت، باید نگرش فلسفی و مدیریتی دست اندرکاران آموزش و پرورش تغییر یابد، قوانین نظارتی اصلاح گردند، روش انتخاب مدیران علم محورانه شود و مشارکت اولیا و مردم افزایش یابد
البته مانع بزرگ تری در آموزش و پرورش وجود دارد و آن “تقلیل گرایی در نگرش و عمل ” است. این سازمان به گونه ای عمل می نماید که گویا انسان چنان تک بعدی است که فقط باید متخصصان روانشناسی و علوم تربیتی نظر بدهند و بر اساس دیدگاه آنان عمل شود.امروزه نگاه به انسان، سیستمی و چند بعدی است، چرا که بر اساس ذات انسان، وی موجودی چند بعدی است. شاید عده ای بگویند، در سند تحول، ساحت های مختلف تعلیم و تربیت ذکر شده و این یعنی نگاه چند بعدی. اما ذکر این نکته به تنهایی کافی نیست.اگر اعتقاد عمیقی به این ساحت ها وجود داشته باشد، باید متخصصان همین ساحت ها نیز دارای وزن مناسبی در رده های تصمیم گیری باشند.نکته نگران کننده و متناقض این قضیه، این امر است که برای اجرای همین ساحت ها،باز نگاه ” تقلیل گرایانه” وجود دارد .
این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که اگر قصد بر حل مسایل اعتبارات و بودجه آموزش و پرورش است، باید اقتصاددانان وارد عرصه شوند و به عبارت بهتر آموزش و پرورش باید آنها را دعوت به همکاری نماید.چرا که تخصص آنان است تا برای کمبود منابع، راه کار ارائه کنند. در غیر این صورت، هم چنان گردونه گلایه آموزش و پرورش و دولت از یکدیگر ادامه خواهد داشت.
نتیجه گیری و پیشنهاد
- مسایل آموزش و پرورش مختص سه دهه اخیر نیست و حداقل پنج دهه سابقه دارد
- در این میان، مشکلات بودجه ای و کمبود اعتبارات، همیشه در صدر قرار داشته و مورد محاجه بوده است
- محوری ترین رکن سازمانی در آموزش و پرورش، مدرسه است و با توانمند سازی آن می توان امید تحول و توسعه داشت
- با توجه به چند ساحتی بودن انسان که موضوع آموزش و پرورش است، نیاز به متخصصان حوزه های مختلف است و در این میان اقتصاددانان برای ارائه راه کارهای نواورانه باید دعوت به همکاری شوند
- اقتصاد مدرسه باید مورد توجه جدی محافل آکادمیک و اجرایی به ویژه اموزش و پرورش قرار گیرد