برگ برندهی من: پرچم
آمنه نیازمند
دستهبندی: تجربههای آموزشی
تجربه زیسته
چهار دانشآموز اوتیسم داشتم، هرکدام با چالشهای خاص خود. برای هرکدام باید راه ارتباطی مخصوصی پیدا میکردم. امید وقتی که صورتش را میگرفتم و مستقیم به چشمانش نگاه میکردم، تمرکز میکرد. سهیل به خوراکی علاقه داشت، پس آموزشهای او را با خوراکیها همراه میکردم. امیرعلی که هوش بالاتری داشت، با کمی توجه و محبت به موضوع جذب میشد. اما آرمین…
یک ماه و نیم از شروع مهر گذشته بود و هنوز راهی برای ارتباط با آرمین پیدا نکرده بودم. هر تلاشی که میکردم، به در بسته میخوردم. خوراکی، ستاره، ماشین… هیچ چیز توجه او را جلب نمیکرد. احساس ناتوانی میکردم. مشورت با سرپرست آموزشی، معاون و معلمان باتجربه فایدهای نداشت، چرا که این نخستین سالی بود که مدرسه کلاس ویژهی دانشآموزان اوتیسم داشت. من مانده بودم و آرمینی که در دنیای خودش بود.
هر روز زنگ تفریح به حیاط میرفتم و او را زیر نظر میگرفتم. یک روز، پس از کلی جستوخیز و دویدنهای بیهدف، ناگهان ایستاد. مسیر نگاهش را دنبال کردم؛ به پرچمهای سر در مدرسه خیره شده بود و با لبخند زیبایی آنها را تماشا میکرد. در آن لحظه حس کردم که شاید این همان جرقهای است که دنبالش بودم.
بلافاصله به دفتر مدرسه رفتم و پرچم کوچکی را که روی میز مدیر بود، برداشتم و به کلاس بردم. لحظهای که هرگز فراموش نمیکنم: آرمین به محض دیدن پرچم، با هیجان به سمتم آمد، آن را از دستم گرفت و با شوق فراوان تکانش داد. لبخندی زد، دور کلاس چرخید و با پرچم بازی کرد. برای نخستین بار به چشمانم نگاه کرد. در آن لحظه دریافتم که پلی میان دنیای او و دنیای من ساخته شده است.
او را آرام روی صندلی نشاندم و شروع به آموزش رنگهای پرچم کردم. من میگفتم و او تکرار میکرد. این یک معجزهی کوچک بود. کمکم توانستم مفاهیمی مانند بالا و پایین، کمتر و بیشتر، چپ و راست را با پرچم به او بیاموزم.
پرچم، برگ برندهی من شد. از طریق آن، مسیری به دنیای آرمین یافتم و او را به دنیای یادگیری وارد کردم. آن لحظهای که آرمین برای اولین بار با چشمانش به من گفت “من اینجا هستم،” همهی سختیها را از یادم برد.
رویکردهای نوآورانه در آموزش دانشآموزان اوتیسم: تحلیلی از یک تجربه موفق
حسین طالبزاده
مقدمه
آموزش دانشآموزان طیف اوتیسم یکی از چالشهای اساسی در نظام آموزشی است که نیازمند درک عمیق، صبر، خلاقیت و استفاده از روشهای نوین تدریس است. این دانشآموزان معمولاً ویژگیهای منحصربهفردی در تعاملات اجتماعی، پردازش حسی و یادگیری دارند که باعث میشود روشهای سنتی تدریس کارایی کمتری داشته باشند. این مقاله تجربه موفق یک معلم در برقراری ارتباط با دانشآموزان اوتیسم، بهویژه دانشآموزی که ارتباط با او دشوار بود، را بررسی میکند. این تجربه نشان میدهد که چگونه شناسایی علایق فردی دانشآموز و تطبیق روشهای آموزشی میتواند تأثیر بسزایی در روند یادگیری داشته باشد.
بحث
در این تجربه، چهار دانشآموز اوتیسم نیازهای آموزشی متفاوتی داشتند. هرکدام به محرکهای خاصی پاسخ میدادند—برخی از طریق تماس چشمی، برخی از طریق خوراکی و برخی دیگر با تعامل محبتآمیز. اما یکی از دانشآموزان (آرمین) به هیچیک از این روشها واکنش نشان نمیداد و چالشی جدی در فرآیند آموزش ایجاد کرده بود.
برای یافتن راه ارتباطی، معلم به مشاهده دقیق رفتارهای آرمین پرداخت. او متوجه شد که آرمین به پرچمهای مدرسه علاقه ویژهای دارد. استفاده از این علاقه بهعنوان نقطه شروع، برای اولین بار موجب برقراری ارتباط مؤثر با آرمین شد. این لحظه نقطه عطفی در آموزش او بود و از طریق پرچم، مفاهیمی مانند رنگها، جهتها و درک فضایی به او آموزش داده شد. این تجربه نشان داد که در آموزش دانشآموزان اوتیسم، شناسایی نقاط تمرکز آنها و تبدیل این علایق به ابزار یادگیری میتواند تحول قابلتوجهی در روند آموزشی ایجاد کند.
تحلیل نظری
- نظریه یادگیری مبتنی بر علاقه: زمانی که یادگیری با علایق درونی فرد همسو باشد، فرآیند آموزشی مؤثرتر خواهد بود. علاقه آرمین به پرچم موجب افزایش تمرکز و یادگیری او شد.
- نظریه رفتارگرایی: تقویت مثبت، مانند استفاده از پرچم بهعنوان مشوق یادگیری، میتواند رفتارهای مطلوب را تقویت کند.
- نظریه پردازش حسی: جذابیت پرچم برای آرمین احتمالاً به دلیل حرکت، رنگ یا ویژگیهای حسی آن بود که به افزایش تمرکز او کمک کرد.
- نظریه تعامل اجتماعی: ایجاد انگیزه برای ارتباط از طریق ابزارهایی که کودک به آن علاقه دارد، میتواند مهارتهای اجتماعی او را بهبود ببخشد.