دسته‌ها
تجربه زیسته معلم ایرانی

دینا، صدایی که به گوش رسید

دینا؛ صدایی که به گوش رسید

معصومه بلوربر

دسته‌بندی: تجربه‌های آموزشی

تجربه زیسته

هیچ‌وقت آن‌قدر شلوغ نبود که ته کلاس بنشیند، و نه آن‌قدر درس‌خوان که ردیف اول جایش باشد. دینا همیشه جایی در میانه بود؛ خاکستری، ساکت، بی‌صدا. انگار تنها چیزی که از او در کلاس دیده می‌شد، چشمانی بود که از بالای ماسک به دنیا نگاه می‌کردند.

هیچ‌وقت داوطلب نمی‌شد، نظرش را نمی‌گفت، حتی با بغل‌دستی‌اش هم حرف نمی‌زد. هیچ‌کس صدای دینا را نشنیده بود. تا اینکه…

اواسط آبان بود که تصمیم گرفتم برای جشنواره خوارزمی یک گروه نمایش راه بیندازم. وقتی ایده را در کلاس مطرح کردم، ۱۲ جفت دست مثل برف‌پاک‌کن‌های وسط زمستان بالا رفتند. بچه‌های معدل ۲۰، بااعتمادبه‌نفس، پرقدرت. اما من دنبال تیمی متفاوت بودم؛ آن‌هایی که تا به حال برنده نشده بودند، اما بازنده هم نبودند.

داستان نمایش: زال و سیمرغ.

بیشتر اعضای گروه از نظر معلم‌ها و مدرسه، “نخاله‌های کلاس” بودند. زینب، آن‌قدر استرس داشت که دکمه لباسش را موقع تمرین کند و هزار بار سوتی بدهد. حنانه، هزار بار گریه کرد و هزار بار خواست کنار بکشد. اما دینا…

دینا مثل شناگری بود که هرگز فرصت آب‌تنی نداشت. کم‌کم ماسکش را برداشت، کلماتش را از صندوقچه مغزش بیرون کشید. برای خودش اسب درست کرد، برای سام نریمان، سبیل و کلاه، و صدایش را کلفت کرد. حالا دینا دیگر فقط “چشم‌ها” نبود؛ او صدای گروه شده بود.

روزی که باید نمایش را جلوی کل مدرسه اجرا می‌کردند، وحشت از چهره‌هایشان می‌بارید. مدرسه ما دو مقطعی بود، پر از “بزرگ‌ترها” و “گنده‌لات‌هایی” که اگر مسخره‌شان می‌کردند، شاید برای همیشه تحقیر می‌شدند.

همه را به کتابخانه بردم، مثل مربی‌ای که قبل از مسابقه، تیمش را در رختکن جمع کند. بهشان گفتم مثل یک “ماده‌شیر ایرانی” بروند روی صحنه، جرئت گند زدن داشته باشند. هیچ‌کدام از آن‌هایی که دو متر قد و عرض داشتند، جرات اجرای نمایش را نداشتند. و یک بازنده، خیلی بهتر از کسی است که فقط نشسته و بقیه را مسخره می‌کند.

راستش را بخواهید، خودم هم بهشان اعتماد نداشتم. آماده بودم برای سوتی‌های پیاپی، برای فراموش شدن دیالوگ‌ها، برای گریه‌های وسط اجرا… اما…

همین دینای کم‌حرف، همین حنانه نازک‌دل، همین زینب همیشه مضطرب… شاهنامه را طوری خواندند که حس کردم از تمام گونه‌هایم شکوفه بیرون زده است!

و برای اولین بار در تاریخ منطقه، گروه نمایش کلاس هشتم مقام اول قم را گرفت.

امروز دینا دیگر آن دانش‌آموز خاکستری نیست. حالا نهم است، سینه‌اش را سپر می‌کند، شعر می‌گوید، در برنامه‌های مدرسه می‌درخشد، و حتی در کلاس، خودش کتاب معرفی می‌کند.

با خودم می‌گویم… حتی اگر تمام روزهای معلمی‌ام به فنا رفته باشد، حداقل دینا را در کارنامه‌ام دارم؛ یک نمره‌ی بیستِ واقعی.

قدرت نمایش در آموزش: مطالعه موردی بر توانمندسازی دانش‌آموزان کم‌رو و نادیده گرفته‌شده

حسین طالب‌زاده

مقدمه

نظام‌های آموزشی سنتی معمولاً بر ارزیابی‌های استاندارد و عملکرد تحصیلی تأکید دارند…

بحث

۱. ایجاد فرصت برای گروه‌های نادیده گرفته‌شده

۲. توسعه مهارت‌های اجتماعی و عاطفی از طریق نمایش

۳. نقش معلم در ایجاد اعتمادبه‌نفس

۴. نتایج فراتر از انتظار

نتیجه‌گیری

این مطالعه موردی نشان داد که روش‌های جایگزین آموزشی، مانند نمایش، می‌توانند تأثیر عمیقی بر دانش‌آموزانی داشته باشند که در سیستم آموزشی سنتی کمتر دیده می‌شوند…