برگ برندهی من: پرچم
آمنه نیازمند
دستهبندی: تجربههای آموزشی
تجربه زیسته
چهار دانشآموز اوتیسم داشتم، هرکدام با چالشهای خاص خود. برای هرکدام باید راه ارتباطی مخصوصی پیدا میکردم. امید وقتی که صورتش را میگرفتم و مستقیم به چشمانش نگاه میکردم، تمرکز میکرد. سهیل به خوراکی علاقه داشت، پس آموزشهای او را با خوراکیها همراه میکردم. امیرعلی که هوش بالاتری داشت، با کمی توجه و محبت به موضوع جذب میشد. اما آرمین…
یک ماه و نیم از شروع مهر گذشته بود و هنوز راهی برای ارتباط با آرمین پیدا نکرده بودم. هر تلاشی که میکردم، به در بسته میخوردم. خوراکی، ستاره، ماشین… هیچ چیز توجه او را جلب نمیکرد. احساس ناتوانی میکردم. مشورت با سرپرست آموزشی، معاون و معلمان باتجربه فایدهای نداشت، چرا که این نخستین سالی بود که مدرسه کلاس ویژهی دانشآموزان اوتیسم داشت. من مانده بودم و آرمینی که در دنیای خودش بود.