نقد حقوقی تفاهم نامه وزارت آموزش و پرورش و فراجا

ابهام در تفسیر نظام «نماد»: بستری برای سوءاستفاده از قدرت اجرایی؟

یکی از مسائل اصلی در تفاهم‌نامه وزارت آموزش و پرورش و فراجا، استناد به نظام مراقبت اجتماعی دانش‌آموزان (نماد) به عنوان چارچوب قانونی همکاری آموزش‌وپرورش و پلیس است. اما ابهام در تعریف وظایف، حدود دخالت، و نهادهای مجاز به اجرا در سند «نماد»، خود محل اشکال است.

بر اساس اظهارنظر برخی حقوقدانان، سند «نماد» فاقد شفافیت کافی در مرزهای دخالت نهادهای امنیتی، انتظامی، قضایی و آموزشی است و می‌تواند در مقام اجرا، به تفسیرهای سلیقه‌ای و بعضاً ناقض حقوق تربیتی دانش‌آموزان منجر شود. ادامه خواندن “نقد حقوقی تفاهم نامه وزارت آموزش و پرورش و فراجا”

«واکاوی تربیتی و حقوقی تفاهم‌نامه فراجا و آموزش‌وپرورش در پرتو سند تحول بنیادین

در روزهایی که مدارس بیش از همیشه نیازمند آرامش، خلاقیت و رویکردهای روان‌شناختی و تربیتی نوین هستند، تفاهم‌نامه‌ای میان وزارت آموزش‌وپرورش و فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران منعقد شده است که در ظاهر اهدافی چون پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، تقویت نظم و انضباط، و توسعه خدمات مشاوره‌ای را دنبال می‌کند. اما بررسی دقیق‌تر مفاد این تفاهم‌نامه، ابهامات و پرسش‌هایی جدی را درباره مرز میان نظام تعلیم و تربیت و سازمان‌های انتظامی و امنیتی پیش می‌کشد. ادامه خواندن “«واکاوی تربیتی و حقوقی تفاهم‌نامه فراجا و آموزش‌وپرورش در پرتو سند تحول بنیادین”

دینا، صدایی که به گوش رسید

دینا؛ صدایی که به گوش رسید

معصومه بلوربر

هیچ‌وقت آن‌قدر شلوغ نبود که ته کلاس بنشیند، و نه آن‌قدر درس‌خوان که ردیف اول جایش باشد. دینا همیشه جایی در میانه بود؛ خاکستری، ساکت، بی‌صدا. انگار تنها چیزی که از او در کلاس دیده می‌شد، چشمانی بود که از بالای ماسک به دنیا نگاه می‌کردند.

هیچ‌وقت داوطلب نمی‌شد، نظرش را نمی‌گفت، حتی با بغل‌دستی‌اش هم حرف نمی‌زد. هیچ‌کس صدای دینا را نشنیده بود. تا اینکه… ادامه خواندن “دینا، صدایی که به گوش رسید”

“یاز سو؛ پلی به یادگیری”

“یاز سو؛ پلی به یادگیری”

حسین طالب زاده

 

یکی از روزهای آغازین سال تحصیلی بود که در کتابخانه مدرسه نشسته بودم، در حالیکه به تدارکات سال جدید فکر می‌کردم. ناگهان مدیر وارد شد و گفت که خانمی آمده است، اهل اردبیل و زبان آذری صحبت می‌کند. و ما نمی‌توانیم با او ارتباط برقرار کنیم، و از من خواسته شد که به کمک بیایم چون به آذری مسلط بودم.

 

زن با پسر کوچکش، که دانش‌آموز کلاس اول بود، آمده بود تا او را برای ثبت‌نام به مدرسه معرفی کند. آن‌ها به تازگی از اردبیل به تهران مهاجرت کرده بودند و هیچ‌کدام فارسی بلد نبودند. مدیر از من خواست تا با آن‌ها صحبت کنم و من با دقت به صحبت هایشان گوش دادم. ادامه خواندن ““یاز سو؛ پلی به یادگیری””