از ته کلاس تا شاگرد اول(۱)
اولین روز مهر بود. هوای مدرسه پر از هیجان شروع سال تحصیلی جدید. دانشآموزانی که از سال قبل میشناختم، با ذوق و شوق سر کلاس نشستند و خودشان فضای کلاس را گرم کردند. اما زنگ سوم، ماجرا فرق داشت. وارد کلاسی شدم که همه چهرهها برایم جدید بودند. همان کلاسی که دو همکار باتجربهام دربارهاش هشدار داده بودند: «مدیریت را از دست نده»، «با جدیت برخورد کن»، «آنها مشکلساز هستند”…
با این ذهنیت، خواستم از همان ابتدا اقتدارم را نشان دهم. وقتی به بحث قوانین و امتحانات رسیدم، جدیتر شدم و تهدید کردم که اگر کسی تقلب کند، برگهاش را پاره خواهم کرد. اما ناگهان یکی از دانشآموزان ته کلاس، که انگار نماینده کلاس بود، با لحن جدی گفت: «چرا همه معلمها از همان جلسه اول تهدید میکنند؟ میتوانید بدون اینهمه خشونت، نمره را کم کنید!” ادامه خواندن “از ته کلاس تا شاگرد اول”