دسته‌ها
تجربه زیسته معلم ایرانی

تابستانی که کوچه ها نفس کشیدند

در آن مدرسه ابتدایی کوچک…

حسین طالب زاده

دسته‌بندی: تجربه‌های آموزشی و اجتماعی

تجربه زیسته

در آن مدرسه ابتدایی کوچک، آقای افشار، معلم ورزش، محبوب قلب‌های کوچک بود. او نه تنها ورزش را به دانش‌آموزان می‌آموخت، بلکه شور و نشاط زندگی را در وجودشان شعله‌ور می‌کرد. تابستان‌ها که از راه می‌رسید، کوچه پس کوچه‌های محله، جولانگاه توپ‌های گل‌کوچک می‌شد. شور و هیجان کودکانه، گاهی با گلایه‌های بزرگ‌ترها در هم می‌آمیخت. توپ‌هایی که شیشه‌ها را می‌شکستند، خطرات خیابان و دعواهای گاه و بیگاه، آرامش محله را به هم می‌زد.

در یکی از روزهای گرم خرداد، من و آقای افشار، دغدغه‌های مشترکمان را با هم درمیان گذاشتیم. چه می‌شد اگر می‌توانستیم این انرژی سرشار را در مسیری امن و سازنده هدایت کنیم؟ حیاط کوچک مدرسه، با تمام محدودیت‌هایش، می‌توانست پناهگاهی برای این شور و شوق باشد. با موافقت مدیر دلسوز و همراهی یکی از مسئولین محلی، طرحی نو درانداختیم. حیاط مدرسه، در تابستان، میزبان مسابقات گل‌کوچک می‌شد.