کشورهایی همچون آلمان و ژاپن جنگ زده، بنای توسعه خود را بر توسعه نظام آموزش و پرورش قرار دادند و امروزه توانسته اند، اقتصادی مدرن و پویا داشته باشند. استونی به عنوان کشوری جدا شده از شوروی کمونیست که از مشکلات متعدد اقتصادی رنج می برد، نیز برنامه های متعددی برای رشد کیفی مدارس خود اجرا می کند تا در مسیر توسعه اقتصادی قرار گیرد.
در ایران، به لحاظ نظری و در مقام کلام، مدرسه اهمیتی فوق العاده دارد، در حالی که اکنون و خصوصا در چند سال اخیر در وضعیت نگران کننده ای قرار گرفته و چنان غیرکارآمد شده است که گویا، پایان آن نزدیک است.در یک سال اخیر روزی نیست که اخبار نگران کننده ای از آن نشنویم. البته این صداها، از سال ها پیش در عمق وجود داشت و اکنون به سطح آمده و به مدد رسانه ها و افزایش قدرت مقایسه مردم، به گوش ما می رسد. هر چند آنان که قدرت شنوایی بالاتری داشتند از سال ها پیش ، ابراز نگرانی خود را ابراز می کردند اما گوشی بدهکار نبود ، چون قدرت شنوایی ها متفاوت بود.
اولین و مهم ترین چالش پیش روی مدرسه، «چالش کارآمدی» است. کارآمدی این نهاد به لحاظ نظری، فنی و کارکردی، تکنولوژیک، تاثیرگذاری در زندگی آینده دانش آموزان و تطبیق با تحولات دنیای جدید، به شدت رو به افول است.
معلمان به عنوان اصلی ترین عنصر، مفاهیمی را به دانش آموزان می آموزند که خود نیز کاربرد آنها را در زندگی آینده دانش آموزان نمی دانند. البته معلمان، مقصر نیستند، چرا که آنان نیز اولا فارغ التحصیلان دانشگاه های نسل اول هستند و ثانیا، آن گونه عمل می کنند که سیستم از آنها انتظار دارد «آموزش طوطی وار کتاب های درسی برای کسب نمره قبولی در امتحانات.»
فناوری، جایگاهی در مدارس ندارد و در حالی که دنیا به سمت استفاده تمام قد از فناوری جهت بهبود آموزش حرکت می کند، تمام ارکان مدارس با این امر بیگانه هستند. البته روشن است که در مدارس رایانه وجود دارد و معلمان آموزش هایی در این راستا دیده اند اما غافل از اینکه فناوری اطلاعات به لحاظ شکلی و محتوایی ، دچار تحولات جدی شده است که مدارس از آنها بیگانه اند.
دانش آموزان، با صدایی رسا مدارس را مورد خطاب می دهند که این مفاهیم چه کاربردی در زندگی ما دارد و کجای آینده زندگی ما را تشکیل می دهد اما یا پاسخی نمی شنوند یا پاسخ هایی دریافت می کنند که همسالان آنها سه دهه قبل می شنیدند اما غافل از اینکه آن پاسخ ها، امروز قابل دفاع و پذیرش نیست. همین امر، انگیزه تحصیل را به شدت کاهش داده و به چالشی میان معلم و دانش آموز تبدیل شده است. معلم معتقد است دانش آموزان انگیزه ای برای درس خواندن ندارند و دانش آموز می گوید این همه مفاهیم را برای چه باید بیاموزد.
چالش دوم « مقایسه» است. وقتی نگاهی به ادبیات حاکم بر فضاهای مباحث نظری پیرامون مدارس می اندازیم، با فضایی مغشوش، مغلوط و ساده انگارانه روبرو هستیم. موضوع زمانی نگران کننده می شود که در این فضا، گاهی اوقات مدیران ارشد و فارغ التحصیلان گرایش های علوم تربیتی نیز دیده می شوند. روزی حسرت خوردن بر مدارس فنلاند مد می شود و روزی دیگر نوشته هایی یکسان در باب مدارس ژاپن منتشر می شود و گلایه که چرا ما این گونه نیستیم و …
هیچ کس از خود نمی پرسد مبنای این مقایسه ها کدام است. آیا می شود همزمان از دو فرهنگ جمع گرای شرق و فردگرای غرب تقلید کرد و انتظار توسعه داشت. برخی نویسندگان و دست اندرکاران سند تحول تورهای بازدید از مدارس فنلاند و کانادا به راه می اندازند، مدیران مدارسی که فقط آموزش های سخت بدون توجه به روان شناسی رشد دارند، هر ساله به ژاپن، استرالیا و فنلاند می روند. واقعا رهاورد این سفرها چیست؟
آموزش و پرورش تطبیقی، از الزامات توسعه مدارس است اما مبتنی بر مبانی و روش هایی مشخص، یکی از توصیه های اجلاس داوس ۲۰۱۷ به کشورهای در حال توسعه این بود که فرآیند توسعه را باید بومی سازی کنند نه تقلید.
چالش مقایسه، باعث سردرگمی میان اولیا و دانش آموزان شده است. اولیا نمی دانند از مدرسه چه می خواهند یا بهتر است بگوییم در اثر شنیدن این گزارش های مغلوط، انتظارات متضادی دارند. هنگام ثبت نام در مدارس غیردولتی این تضاد به خوبی نمایان می شود. عده ای از مدرسه می خواهند در آموزش دانش آموزان سخت گیری زیادتری داشته باشند عده ای از مدرسه می خواهند بچه ها تحت فشار نباشند عده ای از مدرسه، کلاس تست، کنکور و آزمون می خواهند و همزمان عده ای، مهارت آموزی طلب می کنند.
به نظر نگارنده، ریشه «چالش مقایسه»، در فقدان استراتژی مشخص آموزش و پرورش در اداره مدارس است
چالش سوم، ساختاری است وقتی به سخنان مدیران ارشد توجه می کنیم همه از تمرکز زدایی و مدرسه محوری می گویند. اما وقتی با مدیران و معلمان به صحبت می نشینیم از تمرکز کشنده ای می گویند که مدارس را از مسیر خلاقیت و ابتکار خارج کرده است. تمرکز بالا، باعث فقدان مشارکت واقعی و فراگیر، فقدان مسوولیت پذیری، بی توجهی به استفاده از تجربیات مجریان و نابودی خلاقیت می شود و وقتی این آفات به دانش آموز و اولیا می رسد، کارآمدی مدرسه به شدت افزایش یافته و منشا تعارضات جدی میان مثلث مدرسه -خانواده – دانش آموز می شود.
** نتیجه
هر چند بحث پیرامون چالش های مدرسه، زمان بیشتری را نیاز دارد و باید به صورت میان رشته ای به آن پرداخته شود اما این مقدار، می تواند پیش درآمدی برای ورود متخصصان به این بحث باشد. مسائل روز مدارس مانند لو رفتن سوالات، آزار جنسی به دانش آموزان، کاهش شدید انگیزه تحصیلی و سرگردانی اولیا در انتخاب مدرسه مطلوب، می تواند در چارچوب چالش کارآمدی مورد واکاوی قرار گیرد. پرداختن به این مساله و اختراع دوباره مدرسه در ایران، باید به سرعت مورد توجه قرار گیرد وگرنه سوار بر دوچرخه معیوب مدارس فعلی، به بروز تعارضات فرهنگی و اجتماعی منجر خواهد شد.