میانجیگری در سه فنجان چای
حسین طالب زاده
سالها قبل، در مدرسهای که تدریس میکردم، معاونی داشتیم که مردی زحمتکش، اما به شدت تندخو و کمحوصله بود. سالها تجربه داشت، اما گاهی صبرش به سر میرسید و واکنشهای تندی نشان میداد.
آن روز، در راهروی مدرسه، همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد. دانشآموزی از کلاس چهارم، پسری بازیگوش و پرانرژی، بعد از چندین تذکر پیدرپی همچنان نظم را رعایت نمیکرد. معاون که از این بیانضباطی کلافه شده بود، ناگهان کنترلش را از دست داد و سیلی محکمی به گوش پسرک زد. ضربه چنان شدید بود که کودک به زمین افتاد و با مچ دستش روی کف سنگی مدرسه فرود آمد. ادامه خواندن “میانجیگری در سه فنجان چای”