میانجی‌گری در سه فنجان چای

میانجی‌گری در سه فنجان چای

حسین طالب زاده

سال‌ها قبل، در مدرسه‌ای که تدریس می‌کردم، معاونی داشتیم که مردی زحمتکش، اما به شدت تندخو و کم‌حوصله بود. سال‌ها تجربه داشت، اما گاهی صبرش به سر می‌رسید و واکنش‌های تندی نشان می‌داد.

 

آن روز، در راهروی مدرسه، همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد. دانش‌آموزی از کلاس چهارم، پسری بازیگوش و پرانرژی، بعد از چندین تذکر پی‌درپی همچنان نظم را رعایت نمی‌کرد. معاون که از این بی‌انضباطی کلافه شده بود، ناگهان کنتر‌لش را از دست داد و سیلی محکمی به گوش پسرک زد. ضربه چنان شدید بود که کودک به زمین افتاد و با مچ دستش روی کف سنگی مدرسه فرود آمد.

پسرک که از درد به خود می‌پیچید، برای پنهان کردن زخم خود، دستش را پشتش نگه داشت. اما در خانه، وقتی والدینش متوجه شدند که مچ دست او ورم کرده و نمی‌تواند آن را تکان دهد، بلافاصله او را نزد پزشک بردند.

 

فردای آن روز، صبح زود، در حالی که من و چند نفر از کارکنان مدرسه در راهرو ایستاده بودیم، ناگهان در ورودی با صدای بلندی باز شد. دانش‌آموز وارد شد، اما این بار دستش را گچ گرفته بود. پشت سرش، پدر و مادری عصبی و خشمگین وارد شدند. پدر، مردی درشت‌هیکل با چشمانی برافروخته، مستقیم از در عبور کرد و فریاد زد:

 

– معاون کجاست؟!

 

با دیدن چهره‌ی برافروخته‌ی او، حس کردم که این ماجرا می‌تواند به یک درگیری فیزیکی جدی ختم شود. او را می‌شناختم، ما هم‌محلی بودیم، و می‌دانستم که مرد آرامی نیست. در یک لحظه تصمیم گرفتم که جلوی وقوع یک اتفاق تلخ را بگیرم. به سرعت به سمت معاون رفتم و آهسته در گوشش گفتم:

 

– برو از اینجا، الان وقتش نیست! من سعی می‌کنم ماجرا را حل کنم.

 

معاون با نگرانی نگاهی به من انداخت، اما وقتی جدیت را در چهره‌ام دید، سرش را پایین انداخت و بی‌صدا از دید خارج شد.

 

پدر دانش‌آموز همچنان با خشم اطراف را نگاه می‌کرد. برای اینکه تنش در مدرسه بالا نرود، سریع به سمت او رفتم و با لحنی آرام گفتم:

 

– چی شده؟ چرا این‌قدر ناراحتید؟

 

او که هنوز خشمگین بود، با صدایی لرزان از عصبانیت گفت:

 

– ببین آقای فلانی، اون معاون شما، چنان سیلی‌ای به پسر من زده که مچ دستش شکست! حالا هم اومدم که حسابش رو برسم!

 

راستش لحظه‌ای تردید کردم که آیا می‌توانم این وضعیت را مدیریت کنم یا نه. اما دو چیز باعث شد قوت قلب بگیرم: اول اینکه من و این مرد یکدیگر را خوب می‌شناختیم، چون در یک محل زندگی می‌کردیم. دوم، زبان مشترکی داشتیم؛ من هم آذری بودم و می‌دانستم که اگر به زبان مادری‌اش صحبت کنم، شاید بتوانم او را آرام کنم.

 

پس با لحنی نرم‌تر گفتم:

 

– بیا بریم تو کتابخونه، اونجا راحت‌تر حرف می‌زنیم.

 

او کمی مکث کرد، اما در نهایت سر تکان داد. همراه با همسر و پسرش به کتابخانه رفتیم. هنوز روی صندلی‌ها ننشسته بودیم که معصومه خانم، خدمتگزار مدرسه، سه فنجان چای برایمان آورد. چای‌هایی که قرار بود مسیر این گفتگو را تغییر دهند.

 

پدر دانش‌آموز با عصبانیت شروع کرد به تعریف ماجرا. از درد پسرش گفت، از شب سختی که پشت سر گذاشته بودند، از بیمارستان، از عصبانیتی که از معاون داشت. من هم که واقعاً ناراحت بودم، کاملاً به او حق دادم. گفتم که حق طبیعی اوست که نگران فرزندش باشد و این رفتار کاملاً اشتباه بوده است. در حین صحبت، کم‌کم فضا نرم‌تر شد. چای اول را که تمام کردیم، دیگر فریادها کمتر شده بود.

 

بعد از چند دقیقه گفتم:

 

– ببین، معاون مدرسه پیرمردیه، سی ساله که داره کار می‌کنه. کارش اشتباه بود، ولی شاید بهتر باشه این‌بار ببخشیمش.

 

پدر دانش‌آموز کمی سکوت کرد. بعد به آرامی گفت:

 

– فقط به خاطر تو، می‌بخشمش. ولی به شرطی که دیگه هیچ دانش‌آموزی رو تنبیه نکنه.

 

هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که ناگهان همسرش، که تا آن لحظه ساکت بود، با خشم گفت:

 

– چرا باید ببخشیمش؟! اون بچه‌مون رو زده، دستش شکسته، باید جواب بده!

 

پدر که انگار ناگهان از این اعتراض عصبانی شده بود، به سمت او برگشت و فریاد زد:

 

– بشین و خفه شو! وقتی هم‌زبون و هم‌محلی من ازم می‌خواد ببخشم، تو بیجا می‌کنی که مخالفت کنی!

 

زن که از ترس بهت‌زده شده بود، دیگر هیچ نگفت. لحظه‌ای سکوت حکم‌فرما شد. همان موقع معصومه خانم چای دوم را آورد، و این‌بار همه در سکوت آن را نوشیدند.

 

بعد از صرف چای، پدر دانش‌آموز همراه خانواده‌اش از مدرسه خارج شد، بدون اینکه درگیری‌ای رخ دهد.

 

بعد از رفتن آنها، معاون مدرسه که هنوز چهره‌اش رنگ‌پریده بود، پیش آمد و با چشمانی پر از سپاسگزاری گفت:

 

– واقعاً نمی‌دونم چی بگم.

 

من فقط نگاهش کردم و با لحنی جدی گفتم:

 

– فقط یه چیز. دیگه هیچ‌وقت، هیچ دانش‌آموزی رو تنبیه بدنی نکن!

 

او سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. اما تا وقتی که من در آن مدرسه بودم، دیگر هیچ‌کس شاهد تنبیه شدن دانش‌آموزی توسط او نشد.

 

و من فهمیدم که گاهی، میانجی‌گری یعنی سه فنجان چای، کمی صبوری، و دانستن اینکه چه زمانی باید به زبان مادری کسی با او سخن گفت.

 

میانجی‌گری در سه فنجان چای: تجربه‌ای از مدیریت بحران در محیط آموزشی

 

 

بررسی

مقدمه

 

محیط‌های آموزشی، به‌ویژه در مقاطع ابتدایی و متوسطه، تنها مکانی برای انتقال دانش نیستند، بلکه بستری برای رشد اجتماعی، تربیتی و فرهنگی دانش‌آموزان محسوب می‌شوند. در این میان، تعامل میان معلمان، مدیران، دانش‌آموزان و والدین می‌تواند سرشار از چالش‌هایی باشد که نیاز به مدیریت صحیح دارند. یکی از این چالش‌ها، نحوه‌ی برخورد با تخلفات انضباطی دانش‌آموزان و واکنش‌های گاه نادرست کارکنان مدرسه است. خاطره‌ای که روایت شد، نمونه‌ای از بحرانی در محیط آموزشی است که با میانجی‌گری، درایت و شناخت فرهنگی حل شد. حال، این ماجرا را از سه بعد علمی، فرهنگی و اجتماعی بررسی می‌کنیم.

 

۱. تحلیل روان‌شناختی و تربیتی (بعد علمی)

در روان‌شناسی تربیتی، روش‌های تنبیه و تشویق یکی از مباحث مهم است. تحقیقات نشان می‌دهد که تنبیه بدنی نه‌تنها تأثیر مثبتی بر رفتار دانش‌آموزان ندارد، بلکه می‌تواند اثرات منفی عمیقی از جمله کاهش عزت‌نفس، افزایش پرخاشگری و ایجاد ترس از محیط آموزشی داشته باشد. در این ماجرا، معاون مدرسه که از یک روش تربیتی نادرست استفاده کرده بود، به‌جای اصلاح رفتار دانش‌آموز، او را متحمل آسیب جسمی و روانی کرد. اما مهم‌تر از آن، واکنش والدین بود که نشان می‌دهد خشونت در سیستم آموزشی می‌تواند به واکنش‌های شدید اجتماعی منجر شود.

از منظر مدیریت بحران، مداخله‌ی فردی که توانست با استفاده از مهارت‌های ارتباطی و روان‌شناختی، خشم والدین را کنترل کند، نمونه‌ای موفق از حل تعارض در محیط آموزشی است. او با ایجاد فضایی آرام در کتابخانه، استفاده از زبان مشترک و دادن فرصت برای تخلیه‌ی احساسات، فضایی امن برای گفت‌وگو ایجاد کرد و تنش را کاهش داد. این دقیقاً همان چیزی است که در نظریه‌های حل تعارض و مذاکره توصیه می‌شود: گوش دادن فعال، درک احساسات طرف مقابل و هدایت گفت‌وگو به سمت راه‌حل.

 

۲. تحلیل فرهنگی: نقش زبان و همبستگی اجتماعی

در بسیاری از فرهنگ‌ها، زبان نه فقط وسیله‌ای برای ارتباط، بلکه ابزاری برای ایجاد اعتماد و کاهش تنش است. در این داستان، استفاده از زبان مادری (آذری) نقش مهمی در مدیریت بحران داشت. بسیاری از پژوهش‌های جامعه‌شناسی زبانی نشان داده‌اند که استفاده از زبان مادری در شرایط بحرانی، می‌تواند احساس نزدیکی، همدلی و اعتماد را افزایش دهد.

همچنین، این ماجرا نشان داد که فرهنگ‌های محلی، به‌ویژه در جوامع سنتی، نقش پررنگی در حل‌وفصل تعارضات دارند. پدر دانش‌آموز وقتی دید که یک هم‌محلی و هم‌زبان از او می‌خواهد که ببخشد، راحت‌تر تصمیم گرفت خشم خود را کنترل کند. این نشان می‌دهد که پیوندهای اجتماعی و سرمایه‌ی فرهنگی در جوامع محلی چگونه می‌تواند در مدیریت تعارضات نقش‌آفرینی کند.

 

۳. تحلیل اجتماعی: جایگاه قدرت و نقش‌های جنسیتی

این ماجرا همچنین ابعاد جالبی از نقش‌های اجتماعی و جنسیتی را نشان می‌دهد. پدر خانواده، به عنوان تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی، با قدرت در برابر معاون مدرسه ایستاد، اما در نهایت، وقتی یک واسطه‌ی قابل اعتماد او را دعوت به آرامش کرد، تصمیم به بخشش گرفت. در مقابل، مادر دانش‌آموز که همچنان از وضعیت فرزندش خشمگین بود، مخالفت کرد، اما نقش او توسط پدر سرکوب شد. این صحنه بازتابی از فرهنگ مردسالارانه‌ای است که در آن، تصمیم‌گیری‌های کلان معمولاً به عهده‌ی مردان گذاشته می‌شود و زنان ممکن است در شرایط تنش‌آمیز کمتر مورد توجه قرار بگیرند.

از منظر جامعه‌شناسی آموزش، این داستان نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای قدرت در مدرسه و خانواده در هم تنیده‌اند. معاون مدرسه، که به عنوان یک مقام قدرت در محیط آموزشی شناخته می‌شود، ابتدا از این قدرت برای اعمال خشونت استفاده کرد، اما در نهایت، با میانجی‌گری و فشار اجتماعی، ناچار شد شیوه‌ی خود را تغییر دهد.

 

نتیجه‌گیری

 

این خاطره چندین نکته‌ی مهم را درباره‌ی مدیریت تعارضات در محیط آموزشی روشن می‌کند:

۱. اهمیت کنترل هیجان در محیط‌های آموزشی: معاون مدرسه به دلیل ناتوانی در کنترل خشم خود، بحران بزرگی ایجاد کرد. این نشان می‌دهد که معلمان و کادر آموزشی باید در زمینه‌ی مدیریت احساسات و رفتارهای دانش‌آموزان آموزش ببینند.

  1.  نقش میانجی‌گری و مهارت‌های ارتباطی: حل تعارض نیاز به درایت، صبر و توانایی ایجاد ارتباط مؤثر دارد. در این ماجرا، استفاده از زبان مشترک، دعوت به گفت‌وگو و فراهم کردن فضایی آرام، باعث شد که یک درگیری احتمالی به گفت‌وگویی سازنده تبدیل شود.

 

  1. ضرورت جایگزینی روش‌های تربیتی سالم: خشونت در محیط آموزشی، چه از سوی معلمان و چه از سوی والدین، می‌تواند اثرات جبران‌ناپذیری بر رشد شخصیتی دانش‌آموزان داشته باشد. بنابراین، لازم است فرهنگ مدارس از تنبیه بدنی به سمت روش‌های تشویقی و اصلاحی تغییر یابد.

 

  1. تأثیر پیوندهای فرهنگی و اجتماعی در حل بحران‌ها: در جوامع محلی، زبان و روابط اجتماعی می‌توانند ابزارهای قدرتمندی برای کاهش تنش و حل تعارض باشند. شناخت این عوامل و استفاده‌ی هوشمندانه از آن‌ها می‌تواند بسیاری از مشکلات را بدون خشونت و درگیری حل کند.

در نهایت، این داستان نشان می‌دهد که یک معلم، فراتر از نقش آموزشی خود، می‌تواند به‌عنوان یک تسهیل‌گر اجتماعی، عامل تغییر و میانجی در حل مسائل مدرسه باشد. میانجی‌گری در سه فنجان چای، نه‌تنها یک تجربه‌ی شخصی، بلکه درسی برای تمام معلمان و مدیرانی است که می‌خواهند مدرسه را به فضایی آرام‌تر و انسانی‌تر تبدیل کنند.

 

 

http://hosseintalebzade.com/wp-content/uploads/2025/03/Mediating-Over-Three-Cups-of-Tea.pdf

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.