“معلمی که شاگرد شد”
حسین طالب زاده
سالهاست که در کلاس درس، با دانشآموزانی مختلف روبهرو شدهام، اما بعضی از آنها داستانی در ذهنم حک میکنند که هیچوقت فراموش نمیشود.
جواد یکی از آن دانشآموزها بود. همیشه در انتهای کلاس مینشست، نه علاقهای به درس نشان میداد و نه تلاشی برای یادگیری میکرد. اما چیزی که بیشتر آزارم میداد، شیطنتهایش بود. نه آنقدر که نظم کلاس را به هم بریزد، اما دقیقاً به اندازهای که حواس دیگران را پرت کند.
یک روز بعد از کلاس، وقتی همهی بچهها به حیاط رفتند، جواد را نگه داشتم. با لحنی آرام و دوستانه از او پرسیدم:
– چرا موقع تدریس حواست نیست و تازه شیطنت هم میکنی؟
کمی مکث کرد و با حالتی جدی گفت:
– آقا، اگه راستش رو بگم، دعوام نمیکنید؟
لبخند زدم و گفتم:
– قول میدم دعوات نکنم. فقط بگو چرا؟
نگاهم کرد و گفت:
– چون همهی این چیزایی که درس میدین رو بلدم. حوصلهم سر میره!
حرفش برایم عجیب بود. امتحانش کردم. از درس بعدی، که هنوز تدریس نکرده بودم، چند سؤال پرسیدم. و با حیرت دیدم که نهتنها جوابهایش درست است، بلکه حتی توضیحهایش هم کامل و دقیقاند!
حالا دلیل بیحوصلگیاش را میدانستم، اما سؤال مهمتری در ذهنم شکل گرفت: چطور میتوانم این انرژی خاموش را به جریان بیندازم؟
به جواد نگاه کردم و گفتم:
– حاضری دستیار من در تدریس باشی؟ به بچهها کمک کنی و به سؤالهاشون جواب بدی؟
انگار ناگهان تمام کلاس برایش معنا پیدا کرد. برق چشمانش را دیدم که لحظهای قبل، اینطور نمیدرخشید. با هیجان قبول کرد.
وقتی زنگ تفریح تمام شد و بچهها برگشتند، اعلام کردم:
– از این لحظه، جواد دستیار من در کلاس است.
بچهها با تعجب به او نگاه کردند. اما چیزی نگذشت که کلاس حال و هوای دیگری گرفت. جواد دیگر بیحوصله نبود. هر جا که دست یکی از بچهها بالا میرفت، با شوق کنارش میرفت، توضیح میداد، کمکشان میکرد. و عجیبتر از همه این بود که بچهها هم به او گوش میدادند، چون زبانشان را بهتر از من میفهمید.
آن روز من بهعنوان یک معلم درس ندادم، بلکه درسی بزرگ گرفتم. فهمیدم که گاهی مشکل یک دانشآموز، کمبود یادگیری نیست، بلکه کمبود چالش است. و گاهی یک تغییر جایگاه، یک فرصت کوچک، میتواند مسیر یادگیری کسی را برای همیشه عوض کند.
گاهی لازم است، معلم، شاگرد شود…
تحلیل
مقدمه
رفتارهای چالشی دانشآموزان یکی از مسائل رایج در کلاسهای درس است که میتواند ناشی از عوامل متعددی باشد، از مشکلات یادگیری گرفته تا نبود انگیزه و چالشهای شناختی. رویکرد سنتی مدیریت کلاس معمولاً بر تنبیه و حذف رفتارهای نامطلوب تمرکز دارد، اما مطالعات روانشناختی و آموزشی نشان میدهند که شناسایی ریشههای این رفتارها و ارائه راهحلهای جایگزین میتواند اثربخشی بیشتری داشته باشد.
بحث
۱. چالش شناختی و نظریههای یادگیری
یکی از دلایل اصلی بیتوجهی جواد در کلاس، نبود چالش شناختی بود. بر اساس نظریه رشد شناختی پیاژه، یادگیری زمانی مؤثر است که فرد در وضعیت تعادل شناختی قرار داشته باشد، اما اگر محتوا بیش از حد ساده یا تکراری باشد، فرد دچار خستگی شناختی شده و انگیزه خود را از دست میدهد. در مورد جواد، از آنجایی که محتوای تدریسشده برای او جدید نبود، کلاس را کسلکننده میدانست و از طریق شیطنت سعی داشت به نوعی سرگرمی دست یابد.
۲. انگیزش درونی و نظریه خودتعیینگری
بر اساس نظریه خودتعیینگری دسی و رایان (۱۹۸۵)، سه نیاز اساسی روانشناختی برای ایجاد انگیزه درونی وجود دارد:
استقلال (Autonomy): احساس کنترل و انتخاب در فرایند یادگیری
شایستگی (Competence): احساس توانمندی در انجام یک کار
ارتباط (Relatedness): احساس پذیرش و تعلق به یک گروه اجتماعی
در ابتدا، جواد به دلیل عدم برآورده شدن این نیازها، انگیزهای برای یادگیری نداشت. اما زمانی که معلم نقش دستیار آموزشی را به او سپرد، هر سه نیاز او برآورده شد:
احساس استقلال از این جهت که دیگر مجبور نبود منفعلانه در کلاس بنشیند.
احساس شایستگی با اثبات تواناییهایش در پاسخ به سؤالات همکلاسیها.
احساس ارتباط با تبدیلشدن به یک فرد مهم در کلاس که مورد پذیرش همسالانش قرار گرفته بود.
این تغییر منجر به انتقال از بیانگیزگی (Amotivation) به انگیزه درونی (Intrinsic Motivation) شد، که در یادگیری پایدارتر و مؤثرتر است.
۳. یادگیری همیارانه و تغییر نقشهای اجتماعی
در این تجربه، معلم به جای حذف رفتار نامطلوب، با تغییر نقش جواد در کلاس، انگیزه او را تقویت کرد. این روش با یادگیری همیارانه (Peer-Assisted Learning – PAL) همخوانی دارد، که نشان میدهد دانشآموزان میتوانند از همسالان خود بهتر یاد بگیرند، زیرا زبان مشترکتری دارند.
علاوه بر این، طبق نظریه نقشهای اجتماعی (Social Role Theory)، افراد زمانی که یک نقش مشخص به آنها داده میشود، رفتارهایشان را مطابق با انتظارات آن نقش تنظیم میکنند. زمانی که جواد بهعنوان “دستیار معلم” معرفی شد، مسئولیتپذیری او افزایش یافت و رفتارهایش بهطور خودکار به سمت عملکرد مثبتتر تغییر کرد.
۴. مدیریت کلاس: از تنبیه تا راهکارهای انگیزشی
در شیوههای سنتی مدیریت کلاس، رفتارهای چالشی دانشآموزان اغلب با اخراج از کلاس، ارجاع به مدیر، یا تنبیه پاسخ داده میشود. اما تحقیقات نشان دادهاند که این روشها معمولاً باعث افزایش مقاومت دانشآموزان و کاهش علاقه آنها به یادگیری میشود.
رویکردی که در این خاطره به کار گرفته شد، نمونهای از مدیریت مثبت کلاس (Positive Classroom Management) است، که بهجای تنبیه، به حل ریشهای مشکلات رفتاری از طریق ایجاد انگیزه درونی و افزایش تعامل دانشآموزان در فرایند یادگیری توجه دارد.
مزایای این روش شامل موارد زیر است:
✅ افزایش درگیری فعال (Active Engagement) در یادگیری
✅ بهبود رابطه معلم و دانشآموز
✅ ایجاد محیط یادگیری حمایتی که در آن همهی دانشآموزان میتوانند مشارکت داشته باشند
نتیجهگیری
این تجربه نشان داد که بسیاری از رفتارهای نامطلوب دانشآموزان، نه به دلیل عدم یادگیری، بلکه به دلیل نبود چالش و انگیزه مناسب شکل میگیرند. در چنین شرایطی، راهکارهای تنبیهی معمولاً ناکارآمد هستند، در حالی که ایجاد فرصتهایی برای مشارکت فعال دانشآموزان میتواند منجر به تغییرات مثبت در رفتار آنها شود.
درسهای کلیدی این تجربه برای معلمان عبارتاند از:
✅ ریشهیابی رفتارهای چالشی دانشآموزان، به جای برخورد سطحی با آنها
✅ ایجاد فرصتهای یادگیری فعال، به جای مجبور کردن به یادگیری منفعلانه
✅ توجه به انگیزههای درونی و نقش آنها در بهبود عملکرد تحصیلی
✅ استفاده از راهکارهای مدیریت مثبت کلاس، به جای تنبیه و حذف دانشآموز از محیط یادگیری
در نهایت، این خاطره تأکیدی است بر این اصل که گاهی، معلم باید شاگرد شود،نه برای تدریس، بلکه برای درک بهتر نیازهای یادگیری دانشآموزان و کشف روشهای نوین آموزشی که بیشترین تأثیر را بر رشد آنها دارد.
http://hosseintalebzade.com/wp-content/uploads/2025/03/The-Teacher-Who-Became-a-Student.pdf